پنجره دو جداره مراغه آرتین یو پی وی اس Artin upvc جهت تماشای کارتون کلیک کنید

کارگاه تولید و نصب درب و پنجره دو جداره و تعویض پنجره قدیمی با دوجداره در تبریز و مراغه 09149742826 حامدی

پنجره دو جداره مراغه آرتین یو پی وی اس Artin upvc

کارگاه تولید و نصب درب و پنجره دو جداره و تعویض پنجره قدیمی با دوجداره در تبریز و مراغه 09149742826 حامدی

✔مناسب ترین قیمت درب و پنجره دو جداره
✔طراحی ، ساخت و نصب انواع مدل پنجره دو جداره
✔استفاده از پروفیل های استاندارد ضد زرد شوندگی با مقاومت بالا همراه با تقویت داخلی گالوانیزه یک
✔شیشه دو و سه جداره صنعتی با گاز و بدون گاز
✔یراق ترک و آلمانی تک حالته دو حالته فولوکس واگنی
✔استعلام قیمت در و پنجره دو جداره، قیمت پنجره دو جداره مارک خوب
✔توری پلیسه ضد باکتریال
✔آماده همکاری با سازندگان و انبوه سازان محترم

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
کلمات کلیدی

قشنگ ترین مداحی صوتی برای ماشین

جمعیت روستای کاسین ورزقان

جمعیت روستای طالبخان مراغه

مراغه پایتخت ایلخانان

مراغه در دوران هلاکوخان

حکومت مغول‌ها در ایران

رصدخانه مراغه در چه قرنی ساخته شد

رصد خانه چیست

اولین رصد خانه در کجا ساخته شد

قیمت پنجره دو جداره مارک خوب

قیمت پنجره دو جداره

استعلام قیمت در و پنجره دو جداره

دانلود کارتون باب اسفنجی شلوار مکعبی دوبله فارسی

نوحه های سید طالع باکویی

دانلود نوحه با کیفیت بالا برای ماشین

گلچین بهترین مداحی ها برای ماشین

مداحی محمدحسین پویانفر

دانلود مداحی من ایرانمو تو عراقی

دانلود اهنگ های جوان پسند برای ماشین

دانلود آهنگ های پرطرفدار جدید شاد برای ماشین

دانلود آهنگ های پرطرفدار جدید شاد برای رقص

دانلود آهنگ های خاص و کمیاب

دانلود آهنگ شاد برای ماشین ریمیکس طولانی

فیلم سینمایی ترکی عاشقانه بدون سانسور

لیست فیلم های سینمایی ترکیه ای عاشقانه

فیلم سینمایی ترکی عاشقانه بدون سانسور با بازی هانده ارچل

فیلم ترکیه ای عاشقانه جدید بدون سانسور با زیرنویس فارسی

دانلود فیلم سینمایی عاشقانه گریه دار ترکیه ای

بهترین فیلم های سینمایی ترکیه ای عاشقانه زمان خوشبختی

بهترین فیلم های سینمایی ترکیه ای عاشقانه دوبله فارسی

  • ۰
  • ۰

سرو بلند من که به دادم نمی‌رسی

دستم اگر رسد به خدا می‌رسانمت

غزلیات شهریار


سر مویی ز تو، تا با تو باقی است

درین ره در نگنجی، گر چه مویی

عراقی


سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده

دریا در و مرجان بود و هول و مخافت

غزلیات سعدی


سرابستان در این موسم چه بندی

درش بگشای تا دل برگشاید

غزلیات سعدی


سعدی نگفتمت که خم زلف شاهدان

دربند او مشو که گرفتار می‌کند

غزلیات سعدی


سر عشقت کس تواند گفت؟ نی

در وصفت کس تواند سفت؟ نی

عراقی


ساقیا یک جرعه‌ای زان آبِ آتشگون که من

در میانِ پُختگانِ عشقِ او خامم هنوز

غزلیات حافظ


سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست

در میان این و آن فرصت شمار امروز را

غزلیات سعدی


سر حکیم ما را در شوق لایزالی

در من یزید عشقش پیش دکان نهاده

عراقی


سر تا قدمِ وجودِ حافظ

در عشق، نهالِ حیرت آمد

غزلیات حافظ


سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد

در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

غزلیات حافظ


سر جان و جهان ندارد آنک:

در سرش بادهٔ الست افتاد

عراقی


ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز

در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز

عراقی


سودای تو نگنجد اندر دلی که جان است

در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟

عراقی


سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت

در حیرتم که باده فروش از کجا شنید

غزلیات حافظ


سعدی شوریده بی‌قرار چرایی

در پی چیزی که برقرار نماند

غزلیات سعدی


سعدی به در نمی‌کنی از سر هوای دوست

در پات لازمست که خار جفا رود

غزلیات سعدی


سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد

در بند نسیم خوش اسحار نباشد

غزلیات سعدی


سوار عقل که باشد که پشت ننماید

در آن مقام که سلطان عشق روی نمود

غزلیات سعدی


ساقی، چو نمی‌دهی شرابم

خونابه بده بجای آبم

عراقی


سخنی، کز تو بشنود گوشم

خوشتر آید ز جان شیرینم

عراقی


سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است

خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست

عراقی


سر به سر از لطف جانی ساقیا

خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا

عراقی


سر به سر از لطف جانی ای پسر

خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر

عراقی


ساز سماع زهره در آغوش طبع تست

خوش خاکیان که گوش به این ساز می‌دهند

غزلیات شهریار


سپس چون پا گرفتی، تا نیفتی

خورد غم بیشتر بیچاره مادر

ایرج میرزا


سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم

خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم

غزلیات شهریار


سری به سینه خود تا صفا توانی یافت

خلاف خواهش خود تا خدا توانی یافت

غزلیات شهریار


سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

غزلیات شهریار


سنین عمر به هفتاد می‌رسد ما را

خدای من که به فریاد می‌رسد ما را

غزلیات شهریار


سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست

خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند

غزلیات شهریار


سخن سربسته گفتی با حریفان

خدا را زین معما پرده بردار

غزلیات حافظ


ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا

خبر از دشمن و اندیشهٔ بدگویان نیست

غزلیات سعدی


سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید

خاک وجود ما را گرد از عدم برآید

غزلیات سعدی


سروبالای منا گر چون گل آیی در چمن

خاک پایت نرگس اندر چشم بینایی کشد

غزلیات سعدی


سخن سعدی بشنو که تو خود زیبایی

خاصه آن وقت که در گوش کنی مروارید

غزلیات سعدی


سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود

حیف باشد که همه عمر به باطل برود

غزلیات سعدی


سخت بود ره به دلش یافتن

حصن کلات است پدرسوخته

ایرج میرزا


سر بر قدمت نهیم روزی

چون همت سرفراز داریم

عراقی


سالها در جستجویش دست و پایی می‌زدیم

چون نشان دیدیم، خود را بی‌نشان خواهیم کرد

عراقی


سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی

چون ماجرای عشق تو یک یک به در فتاد

غزلیات سعدی


سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم

چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

غزلیات حافظ


سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام

چون در میانِ آبْ نُقُوش ستاره‌ها

ایرج میرزا


سفر شه بنای باغ امیر

چون به یک سال اتفاق افتاد

ایرج میرزا


سرش مدام ز شور شراب عشق خراب

چو مست دایم از آن گرد شور و شر می‌گشت

غزلیات سعدی


سروبالایِ من آنگه که درآید به سَماع

چه محل جامهٔ جان را؟ که قبا نتوان کرد

غزلیات حافظ


سخن در احتیاجِ ما و اِسْتِغنایِ معشوق است

چه سود افسونگری ای دل؟ که در دلبر نمی‌گیرد

غزلیات حافظ


سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم

چگونه چون قلمم دودِ دل به سر نرود

غزلیات حافظ


سحر گویند حرامست در این عهد ولیک

چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند

غزلیات سعدی


ساعی و نَمام روز خوب نبیند

چاه کن آسودگی ز چاه ندارد

ایرج میرزا


سعدیا گر بوسه بر دستش نمی‌یاری نهاد

چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را

غزلیات سعدی


سپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آمد

جهان به کامِ دل اکنون رسد که شاه رسید

غزلیات حافظ


سروناز ارم از دور به من کرد سلام

جای آن را که چنان سرو کند ناز به من

غزلیات شهریار


ساقی، ار جام می، دمادم نیست

جان فدای تو، دردیی کم نیست

عراقی


سهل است به خون من اگر دست برآری

جان دادن در پای تو دشوار نباشد

غزلیات سعدی


سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا

تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت

غزلیات سعدی


سعدیا گر به جان خطاب کند

ترک جان گوی و دل به دست آرش

غزلیات سعدی


سعدی چراغ می‌نکند در شب فراق

ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست

غزلیات سعدی


سعدی چو اسیر عشق ماندی

تدبیر تو چیست ترک تدبیر

غزلیات سعدی


سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست

تحفه روزگار اهل شناخت

غزلیات سعدی


سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

غزلیات حافظ


سود بازار محبت همه آه سرد است

تا نکوشید پی گرمی بازار کسی

غزلیات شهریار


سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی

تا نسیمت بنوازد به گل‌افشانی‌ها

غزلیات شهریار


سرفرازی جاوید در کلاه درویشی است

تا فرو نیارد کس سر به تاج سلطانی

غزلیات شهریار


ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل

تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی

غزلیات شهریار


سر مکش حافظ ز آهِ نیمْ شب

تا چو صبحت، آینه رخشان کنند

غزلیات حافظ


سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

غزلیات سعدی


سرو ستادست مؤدب به جای

تا تو به رفتار تقدم کنی

ایرج میرزا


سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش

تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی

غزلیات شهریار


سویِ جَنَّت برفت با دلِ شاد

تا بماناد جاوادان آن جا

ایرج میرزا


سلطان خیالت شبی آرام نگیرد

تا بر سر صبر من مسکین ندواند

غزلیات سعدی


سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در

تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید

غزلیات سعدی


سال عمرش چونکه از پنجه گذشت

پنجه مرگش یکی بفشرد نای

ایرج میرزا


سزد که هر چه به هر جا وطن پرست بُوَد

پس از تو تا به ابد جامه مُشک فام کنند

ایرج میرزا


سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

غزلیات حافظ


سعدیا کنگره وصل بلندست و هر آنک

پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد

غزلیات سعدی


سوادِ نامهٔ مویِ سیاه چون طی شد

بَیاض کم نَشَوَد گر صد انتخاب رود

غزلیات حافظ


سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام

بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری

غزلیات شهریار


سیر آمدم از حیات خود، زیراک

بی او ز حیات آن نمی‌یابم

عراقی


سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست

به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد

غزلیات حافظ


سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم

به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش

عراقی


سعدیا گوسفند قربانی

به که نالد ز دست قصابش

غزلیات سعدی


سعدیا روی دوست نادیدن

به که دیدن میان اغیارش

غزلیات سعدی


سر که به کشتن بنهی پیش دوست

به که به گشتن بنهی در دیار

غزلیات سعدی


سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد

غزلیات سعدی


سبیل ها را تا زیر چشم تاب دهند

به قد و قامت خود افتخار تام کنند

ایرج میرزا


سماع انس که دیوانگان از آن مستند

به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

غزلیات سعدی


سعدیا هر دمت که دست دهد

به سر زلف دوستان آویز

غزلیات سعدی


سِکَندَر را نمی‌بخشند آبی

به زور و زر مُیَسَّر نیست این کار

غزلیات حافظ


سحرگهی که به کوی دلم گذر کردی

به دیده گفت دلم: کان شکار می‌گذرد

عراقی


سحر چون خسرو خاور عَلَم بر کوهساران زد

به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد

غزلیات حافظ


سفر اصفهان چو پیش آمد

به خزان شد حواله فروردین

ایرج میرزا


سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد

به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد

غزلیات سعدی


سحرگه از سر سجاده برخاست

به بوی جرعه‌ای زنار بربست

عراقی


سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید

بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

غزلیات سعدی


سعدی از بند تو هرگز به درآید؟هیهات!

بلکه حیفست بر آن کس که به زندان تو نیست

غزلیات سعدی


سعدیا دل در سرش کردی و رفت

بلکه جانش نیز در پا می‌رود

غزلیات سعدی


سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او

بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟

عراقی


ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه

بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه

عراقی


سرود جنگل و دریاچه سنفونی‌هایی است

برون ز دایره درک و رانش بشری

غزلیات شهریار


سر و چَشمی چُنین دلکَش، تو گویی چشم از او بردوز؟

برو کاین وعظ بی‌معنی، مرا در سر نمی‌گیرد

غزلیات حافظ


سجاده و تسبیح به یک سوی فکندم

بر کف می چون رنگ رخ یار گرفتم

عراقی


سعدی به جفا ترک محبت نتوان گفت

بر در بنشینم اگر از خانه برانند

غزلیات سعدی


سری به خاک فرو برده ام به داغ جگر

بدان امید که آلاله بردمم از خاک

غزلیات شهریار


سمست بر وجود من این اسب زودتر

باید خدایگان اجل دفع سم کند

ایرج میرزا


سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی

باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند

غزلیات سعدی


سعدی صبور باش بر این ریش دردناک

باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد

غزلیات سعدی


ساقی، ار صاف نیست، دردی ده

باش، گو، هر چه هست، پخته و خام

عراقی


ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان

بازم رهان، که با غم و تیمار مانده‌ام

عراقی


سعدی آتش‌زبانم در غمت سوزان چو شمع

با همه آتش‌زبانی در تو گیراییم نیست

غزلیات سعدی


ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت

با منِ راه نشین بادهٔ مستانه زدند

غزلیات حافظ


سعدی اگر عاقلی عشق طریق تو نیست

با کف زورآزمای پنجه نشاید فکند

غزلیات سعدی


سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

غزلیات شهریار


سعدی نرود به سختی از پیش

با قید کجا رود گرفتار

غزلیات سعدی


سرمست درآمد از خرابات

با عقل خراب در مناجات

غزلیات سعدی


سعدی نه حریف غم او بود ولیکن

با رستم دستان بزند هر که درافتاد

غزلیات سعدی


سالم و سرخ و سفید و چاق و گرد

با دو چشم چون ستاره نوربار

ایرج میرزا


سپر صلح و صفا دارم و شمشیر محبت

با تو آن پنجه نبینم که به پیکار من آیی

غزلیات شهریار


ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می‌کشم

غزلیات شهریار


سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها

این بار پرده از سر اسرار برگرفت

غزلیات سعدی


سپرت می‌بباید افکندن

ای که دل می‌دهی به تیرانداز

غزلیات سعدی


سر مویی نظر آخر به کرم با ما کن

ای که در هر بن موییت دل مسکینیست

غزلیات سعدی


سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن

ای ساروان فروکَش کاین ره کران ندارد

غزلیات حافظ


ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش

اِی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست

غزلیات شهریار


سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق

اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت

غزلیات سعدی


سجاده نشینی که مرید غم او شد

آوازه اش از خانه خمار برآمد

غزلیات سعدی


سویِ منِ وحشی صفتِ عقل رمیده

آهو رَوشی، کبک خرامی، نفرستاد

غزلیات حافظ


سودای زلف و خالت جز در خیال ناید

اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد

عراقی


سعدی چو امید وصل باقیست

اندیشه جان و بیم سر نیست

غزلیات سعدی


سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال

آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر

غزلیات سعدی


سرو خرامان چو قد معتدلت نیست

آن همه وصفش که می‌کنند به قامت

غزلیات سعدی


ساقی قدحی شراب در دست

آمد ز شراب خانه سرمست

عراقی


سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد

الا گرش برانی علت جز این نباشد

غزلیات سعدی


سعدی نتوان به هیچ کشتن

اِلّا به فراق روی احباب

غزلیات سعدی


سراسر بخششِ جانان طریقِ لطف و احسان بود

اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد

غزلیات حافظ


سودای محال در دماغم

افگنده به هرزه های و هویی

عراقی


سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحر

آشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکرد

غزلیات حافظ


سازش به هر سری نکند تاج افتخار

آزادگی به سرو سرافراز می‌دهند

غزلیات شهریار


سعدی شیرین سخن در راه عشق

از لبش بوسی گدایی می‌کند

غزلیات سعدی


سالها جستم، ندیدم روی تو

از طلب اکنون به استادم، تو دان

عراقی


سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد

از چه می‌ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست

غزلیات سعدی


سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست

از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

غزلیات حافظ


سیمای تو روحانی در آینه دریاست

ارزانی دریا باد این آینه‌سیمایی

غزلیات شهریار


سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست

آتشی هست که دود از سر آن می‌آید

غزلیات سعدی


سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت

غزلیات حافظ


سود و زیان من، ز جهان، جز دلی نبود

آتش زدی و سود و زیانم بسوختی

عراقی


ساقی سیمتن چه خسبی خیز

آب شادی بر آتش غم ریز

غزلیات سعدی


  • ۰۲/۰۳/۰۴
  • حسین حامدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی