پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی
که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی
عراقی
پناه سایه آزادگی است بر سر سرو
که جور اره نبیند به جرم بیثمری
غزلیات شهریار
پس مرا منت از استاد بُوَد
که به تعلیم من اُستاد اِستاد
ایرج میرزا
پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر
که بشد کار من از دست و ز پا افتادم
عراقی
پهلوان مردی فَعّال و زَبَردست و قوی
که ببندد دهن و باز کند بازو را
ایرج میرزا
پسر، رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
ایرج میرزا
پیر زالی است نو عروس نُمای
کرده در زیرِ خاک بس داماد
ایرج میرزا
پی به کوی او همانا کس نبرد
کاندر آن صحرا نشان گام نیست
عراقی
پیغام خستگانت در کوی تو که آرد؟
کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
عراقی
پرده از چهره زمانی دور کن
کافتابی را به گل اندودهای
عراقی
پیچ بر پیچ است بی او کار ما
کار ما تا کی چنین پیچان بود؟
عراقی
پندِ حکیم محضِ صَواب است و عینِ خیر
فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید
غزلیات حافظ
پنجه با ساعدِ سیمین نَه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
غزلیات سعدی
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
غزلیات شهریار
پس از تو بر سر آن اسب ها سوار شدند
عروس وار در این کوچه ها خُرام کنند
ایرج میرزا
پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمیباشد
غزلیات سعدی
پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند
صید را پای ببندند و رها نیز کنند
غزلیات سعدی
پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
غزلیات شهریار
پیش آی و بزن با من دلباخته پاسور
شاید که یکی سور بری معتبر از من
ایرج میرزا
پیش شمع رخش چو پروانه
سوختن اختیار باید کرد
عراقی
پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود
غزلیات سعدی
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
غزلیات حافظ
پندار که مشت خاک باشم
زیر قدم سگ درت خوار
عراقی
پشت بر روزگار باید کرد
روی در روی یار باید کرد
عراقی
پیام ما که رساند به خدمتش که رضا
رضای توست گرم خسته داری ار خشنود
غزلیات سعدی
پیرِ گلرنگِ من اندر حقِ اَزْرَق پوشان
رخصتِ خُبث نداد ار نه حکایتها بود
غزلیات حافظ
پژمرد و در اندیشه فرو رفت و به خود گفت
دیدی که چه تر کرد در این بد گهر از من ؟
ایرج میرزا
پرئی را که به صد آینه افسون نشدی
دل دیوانه به فریاد و فغان بازآورد
غزلیات شهریار
پیش او از درد مینالم ولیک
درد آن دلدار ما درمان ماست
عراقی
پیر خرد که مسئلهآموز حکمت است
در نکته دهان تو شد اشتباه کن
غزلیات شهریار
پیوسته چو جام در دل آتش
در سر هوس و هوای ساقی
عراقی
پنهان چه شوی؟ که عکس رویت
در جام جهان نمای پیداست
عراقی
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
غزلیات شهریار
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که مُنعِمان
خیرِ نهان برایِ رضایِ خدا کنند
غزلیات حافظ
پیر دُردیکَش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
غزلیات حافظ
پیش رویت قمر نمیتابد
خور ز حکم تو سر نمیتابد
غزلیات سعدی
پایاب نیست بحر غمت را و من غریق
خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر
غزلیات سعدی
پاسی چو ز شب رفت ز جا جستم و دیدم
خوابند حریفان همگی بی خبر از من
ایرج میرزا
پریشان سر زلف بتان شد
خراب چشم خوبان است پیوست
عراقی
پدر که چون تو جگرگوشه از خدا میخواست
خبر نداشت که دیگر چه فتنه میزاید
غزلیات سعدی
پارسایی که خمر عشق چشید
خانه گو با معاشران پرداز
غزلیات سعدی
پشت سر هر یک ورقی یک عرقش داد
خادم که در این فن بود استادتر از من
ایرج میرزا
پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست
حیف باشد که چنین کس به زمین میگذرد
غزلیات سعدی
- ۰۲/۰۳/۰۴